ماه شهریور و خاطرات آن در سال 95
پسر خوشگلم تولدت مبارک عزیز دلم خیلی دیر اومدم نه ببخشید.
پسر گلم پس از روزها وقفه دوباره اومدم تا خاطراتت رو برات بنویسم. اواخر شهریور بود که به عروسی یکی از اقوام رفتیم و چون بابا حمید باهامون نبود اومدی قسمت خانمها و چند تا عکس هم با یاسان و هلیا و فاطمه انداختی.
یه عکس با مزه هم با یاسان داشتی که اونم برات میزارم عزیزم تا وقتی میبینی کلی بخندی.
بعد از این عروسی رفتیم مسافرت سمت اردبیل میدونی که بابا سعید اونجا یه خونه داره رفتیم تا چند روزی اونجا خوش باشیم برای تفریح اونجا که بودیم رفتیم دریاچه شورابیل قایق پدالی سوار شدیم کلی کیف کردیم ولی فکر کنم اولش میترسیدی
اینم نمایی از دریاچه شورابیل
پایان تابستان 1395
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی