نویان نویان ، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

نویان هانی من

تولد بابا حمید و خاله آذر 95

توی آذر ماه تولد خاله الهام و بابا حمید هست که به فاصله چند روز هست ولی همیشه باهم می گیریم تولدتون مبارک باشه و اما روز بعدش با باباجون سه تایی رفتیم شام تولد هتل فردوسی اینم عکساش اینم قیافه ای متفاوت در آرایشگاه از آقا نویان رفتی با بابا ارایشگاه و موهاتو به قول خودت خروسی زدی .   ...
15 آذر 1395

مسافرت شمال در آبان 95

پسر گلم این روزها مامان حال خوبی نداشت بخاطر اتفاقاتی که بعد از این مسافرت افتاد و خودت هم در جریانی پسر گلم ولی حالا هستم تا یه سری از عکسهای گذشته رو برات بزارم.. رفتیم سفر شمال تو آبان که ای کاش نمیرفتیم ولی گذشته ها گذشته ....   یه دلفین مرده رو آب با خودش به لبه ساحل آورده بود که اینم عکسشه با خاله جون سوار ماشین شنی شدی   ...
15 آذر 1395

مهر 95 و تولد بابا سعید، نویان، یاسان و نی نی جدید عمه ( امیر حسین )

سلام پسر خوشگلم تولد 120 سالگیت انشالله . مهر ماه هر سال تولد شما که 18 مهری و یاسان خاله که 14 مهره و بابا سعید که 1 مهره هست . چون امسال تولدت مقارن با تاسوعا و عاشورا میشد خاله الهه 8 مهر یه تولد خودمونی گرفت برای بابا سعید و شما و یاسان اینم چند تا عکس : غزل دختر خاله سمیه که 27 شهریور تولدش بود خونه خاله الهه دعوت بود و ما هم برای اون کادو گرفتیم و یه شمع تا اون هم کیک رو فوت کنه بگم ها غزل هم برای شما کادو خریده بود دوتا ماشن کنترلی قشنگ . بابا حمید هم بازار رفته بود و برای شما یه تانک قشنگ که تیر انداز هم هست با سلیقه خودت خریده بود.   ...
1 آبان 1395

ماه شهریور و خاطرات آن در سال 95

پسر خوشگلم تولدت مبارک عزیز دلم خیلی دیر اومدم نه ببخشید.  پسر گلم پس از روزها وقفه دوباره اومدم تا خاطراتت رو برات بنویسم. اواخر شهریور بود که به عروسی یکی از اقوام رفتیم و چون بابا حمید باهامون نبود اومدی قسمت خانمها و چند تا عکس هم با یاسان و هلیا و فاطمه انداختی. یه عکس با مزه هم با یاسان داشتی که اونم برات میزارم عزیزم تا وقتی میبینی کلی بخندی. بعد از این عروسی رفتیم مسافرت سمت اردبیل میدونی که بابا سعید اونجا یه خونه داره رفتیم تا چند روزی اونجا خوش باشیم برای تفریح اونجا که بودیم رفتیم دریاچه شورابیل قایق پدالی سوار شدیم کلی کیف کردیم ولی فکر کنم اولش میترسیدی اینم نمایی از دریاچه شورابیل پایان تابس...
1 آبان 1395

ماجراهای مرداد 95 و افتادن اولین دندان شیری نویان

خوب پسر گلم رسیدیم به ماه مرداد اواسط این ماه بابا متوجه شد که دندون جلوی پایین لق شده و از پشت اون هم دندون داری در میاری بلخره بعد از دو روز تلاش توسط بابا سعید و بستن نخ به دندون نویان توانست دندون شیری را بیرون بکشه و من هم برای اولین دندون تویه کیک جایزه گرفتم :   مامان بزرگم اومده بود خونه بابا سعید وقتی کیک خوردیم اونم بود و یه عکس باهاش انداختیم نویان و بابا حمیدش اینم یه عکس از یاسان خاله که با عینک من انداخته بود عاشقشم   ...
27 مرداد 1395

خرداد و تیر 95

سلام پسر گلم یه کوچولو فرصت پیدا کردم تا بیام و برات خاطره و عکس بزارم. این ماه تو یه دوچرخه کوچولو خریدی که عکساش تو گوشی بابا جون بود ولی گوشی بابا رو دزدیدند منم عکسی ندارم اما خاله داره قرار شد از اون بگیرم و برات بزارم. و اما توی تیرماه هم یه مراسم عقد کنون داشتیم عقد دایی علیو مهاجرت کردن عمه سعیده به استرالیا که چند تا عکس برات میزارم:   چند روز بعد از عقد دایی علی عمه سعیده به استرالیا سفر کرد ولی شب قبل از پروازش با هم رفتیم پارک. اینم یه عکس از امیرمهدی و فرزان و نویان گلم.   ...
31 خرداد 1395

فروردین اردیبهشت 95

عزیزم سلام یه وقت کوتاهی کردم و اومدم تا یه سری عکس برات بزارم. عکسهایی از مسافرت عید و مسافرت اردیبشهت ماه و رفتن به سرزمین عجایب و با یاسان جون و مراسم نامزدی دایی کلی عکس برات دارم.   نویان و بابا سعید و مامانی با خاله و یاسان و عمو فرهاد رفتیم سرزمین عجایب نویان و یاسان جون رفتیم سرزمین عجایب رستوران و شام خوردیم رفتیم سمت اردبیل و سرعین مسافرت اینم چند تا عکس توی 23 اردیبهشت ماه نامزدی دایی بود چند تا عکس با بابا و مهمونها بابا و نویان و یاسان خاله . قربونتون بشم من فسقلی ها نویان و مامان بزرگ و کیمیا و پدرش هستند که نویان اولین عکسی هست که با هاش...
29 ارديبهشت 1395

چهارشنبه سوری تان مبارک و پیشاپیش سال نو مبارک

یه روز مونده بود به چهارشنبه آخر سال پسر گلم که شما باشی با پدر رفتی آرایشگاه تا موهاتو کوتاه کنی. اینم چهارشنبه سوری با عمو رامین و هلیا جون. تولد مامان بهاره اول فروردین هست که مامانی و بابا سعید همیشه چهارشنبه سوری جشن می گیرند. البته عمو فرهاد هم با مامان تو یه تاریخ هست که برای اونم جشن می گیریم. ...
26 اسفند 1394